شهادت امام جواد علیه السلام
تاريخ : دو شنبه 11 / 9 / 1391برچسب:, | 11:6 AM | نویسنده : امید

مأمون، خصوصاً در مورد علویها به برادرش معتصم سفارشها کرد و به او گفت : اینان پسران عموی تو از نسل امیرالمؤمنین علی هستند . با آنها خوش رفتار باش و از گنهکارشان بگذر و به آنان توجه کن و در هر سال صله های آنها را قطع مکن که حقوق اینان از چند جهت واجب می شود.

در اواخر تابستان و در شب دوازدهم ماه رجب از سال 218 هـ مأمون عبّاسی به درک واصل شد و در ناحیه طرسوس دفن گردید و معتصم زمام حکومت را به دست گرفت.

او که هر وسیله ممکن در جهت تثبیت پایه های حکومت خویش استفاده می کرد، در این اندیشه بود که امام جواد داماد خلیفه سابق و سرور شیعیان است و شیعه نیز در میان مردم از قدرت بسیاری بهره مند است. بنابراین شاید از ناحیه امام جواد (ع) خطری متوجه حکومت شود. در پی این اندیشه، معتصم امام جواد را از مدینه به بغداد آورد. تنها به این علت که آن حضرت تحت مراقبت شخصی وی قرار گیرد.

بدین ترتیب امام برای بار دوّم به بغداد آمد و به دور از سیاست و کاخ و پادشاهی به رتق و فتق امور مردم همت گماشت.



این اقامت امام جواد (ع) در بغداد از تاریخ 28محرم سال 220هـ آغاز شد و تا آخر ماه ذی القعده همان سال ادامه یافت. در این تاریخ بواسطه زهری که به اشاره معتصم، خلیفه عبّاسی، به آن حضرت خورانیده شد امام به شهادت رسید ...

 

 

 

داستان این حادثه بنابر آنچه که نویسنده توانا، عیّاشی از «ونان» پیشکار و محرم اسرار ابن ابی داوود، قاضی مشهور بغداد نقل کرده، چنین روزی ابن ابی داوود، غمگین از نزد معتصم بازگشت. علت اندوه او را جویا شدم و او پاسخ داد: از آنچه امروز از این سیاه(اشاره به امام جواد کرد) در پیشگاه امیرالمؤمنین بر من رسید، اندوهگینم. پرسیدم: مگر چه پیش آمده است؟ گفت: دزدی را آنجا آوردند که به دزدی خود اقرار کرده بود و خلیفه خواست بر او حد جاری کند. لذا فقها را گرد آورد و امام جواد را نیز حاضر کرد و از ما پرسید که دست دزد را از چه ناحیه ای باید قطع کرد؟ من گفتم: باید از بند دست قطع کرد. پرسید: چه دلیلی برای این سخن داری؟ گفتم: چون دست از انگشت است تا کف و خداوند در آیه تیمّم فرموده است:

(فَامسَحوا بِوُجوهِکُم وَ اَیدیِیکُم مِنهُ)

«پس از آن ( خاک) بر رویها و دستهای خود بمالید».

عده ای از حاضران نیز با من هم عقیده شدند. برخی دیگر از فقها گفتند: باید دست دزد را از آرنج قطع کرد. چون خداوند در آیه وضو می فرماید:

( وَ أَیدِکُم اِلَی المَرَافِقِ) .

« ... ودستهای خویش را تا آرنجها بشویید»

این آیه دلالت می کندکه دست تا آرنج است. دراین لحظه معتصم به امام جواد رو کرد و پرسید: ای ابوجعفر. شما چه می گویید؟ آن حضرت گفت: حاضران در این باره سخن گفتند. معتصم گفت: من با سخن آنها کار ندارم، شما چه میگویید؟ امام جواد فرمود: مرا از پاسخ به این پرسش معذور بدار. معتصم گفت: تو را به خدای تعالی سوگند میدهم که آنچه را که در این باره میدانی بگویی.
امام جواد فرمود: حال که مرا به خدا سوگند دادی باید بگویم که حاضران درباره کیفر این دزد، راه سنت را خطا رفتند. در اجرای حدّ دزد باید مفصل انتهای انگشتان او را قطع کنند و کف را باقی گذارند. معتصم پرسید: دلیل این سخن چیست؟

آن حضرت پاسخ داد: فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله که گفت: در سجده باید هفت عضو بر زمین باشد. صورت، دو دست، دو زانو و دو پا. بنابراین اگر دست دزد: از مچ یا آرنج جدا شود، دیگر دستی ندارد تا هنگام سجده آن را بر زمین گذارد. از طرفی خداوند فرموده است: وَ اَنَّ المَساجِدَ اللهِ).

« و اینکه سجده گاهها از آن خداست»

مقصود از مساجد همین اعضای هفت گانه است که در هنگام سجده بر زمین قرار می گیرند و آنچه برای خداست، قطع نمیشود.

معتصم از این پاسخ در شگفت شد و فرمان داد فقط انگشتان دزد را قطع کنند.



ابن ابی داوود در دنباله این سخنان می گوید: در این هنگام حالتی بر من رفت که گویی قیامت من برپا شد و آرزو کردم که ای کاش مرده بودم و چنین روزی را نمی دیدم.

آنگاه پس از سه روز نزد معتصم رفته به او عرض کردم، نصیحت امیرالمؤمنین واجب است و من سخنی به او می گویم که می دانم بواسطه آن وارد آتش میشوم. معتصم پرسید: کدام سخن؟ گفتم: وقتی امیرالمؤمنین در مجلس خویش فقها و علمای مردم را برای یکی از امور دینی جمع می کند و از آنها حکم مساله ای را می پرسد و آنان وی را پاسخ میدهند، در حالی که لشکریان و وزیران و دبیران در مجلس حضور دارند و تمام گفتگوها را از پس در می شنوند. آنگاه نظر آنها را نمی پذیرد و تنها سخن مردی را قبول می کند که نیمی از این امت به امامت و پیشوایی او اعتقاد دارند و ادعا می کنند که او از خلیفه بدین مقام سزاوارتر است این کار پسندیده ای نیست!!

در این هنگام رنگ سیمای خلیفه دگرگون شد مانند کسی که شوکی بر او وارد شود؛ و گفت: خدا تو را پاداش دهد که مرا نصیحت خوبی کردی آنگاه در روز چهارم فلانی را (نام شخصی را می برد که برخی از مؤلفان یا راویان اسم او را حذف کردند) که از نویسندگانش بود امر کرد که امام جواد را به منزل خویش به میهمانی دعوت کند. آن شخص امام را به منزل خویش دعوت کرد اما آن حضرت از اجابت دعوتش پوزش خواست و گفت: می دانی که من در مجلس شما حاضر نمی شوم. اما او در دعوت خویش اصرار ورزید و گفت: من شما را برای خوردن غذا دعوت می کنم و دوست دارم که بر روی لباسهایم پای گذارید تا متبرک شود. زیرا فلان بن فلان که از وزیران خلیفه است، مایل به دیدار شماست. لاجرم آن حضرت دعوت وی را پذیرفت و به خانه اش رفت. در غذای آن حضرت زهر ریختند. چون امام از آن غذا خورد احساس کرد که آغشته به زهر است از این رو اسب خویش را خواست. میزبان از آن حضرت خواست که بماند ولی امام به او پاسخ داد: اگر در خانه تو نباشم برای تو بهتر است. آن حضرت در آن روز و شب رنجور و نالان بود تا آنکه زهر در بدنش پراکنده شد و به شهادت رسید .

آری، آن امام را که فقط خیر دنیا و آخرت آنها را می خواست چنین پاسخ دادند، و او را با سمّی کشنده در اوج جوانی به شهادت رساندند.

به خدا در حقّ آن بزرگوار خیانت و نیرنگ روا داشتند و او را که هنوز بهار زندگانیش سپری نشده بود، زهر خورانیدند. اما عجب نیست که پدران و اجداد او همواره نمونه خوبیها بودند و پدران و اجداد آنها پیوسته نمونه های گناه و تبهکاری! پس درود بر آن امام شهید و نفرین و عذاب بر قاتلین او باد!

آری، آن مشعل تابان به خاموشی گرایید و امت اسلامی بار دیگر حسرت زده و گریان، پس  از غروب آن خورشید، بانگ آه و ناله سر دادند، و در سوگ او شیون و فغان به پا شد.

امام جواد به هنگام عهده داری منصب امامت، کم سال تر از تمام ائمه (ع) به جز امام زمان (عج) بود. زیرا زمام خلافت معنوی در آخر ماه صفر سال 202 هـ، زمانی که وی تنها هفت سال داشت، به او منتقل گردید. از طرفی هنگامی که آن حضرت به شهادت رسید(ذیقعده 220هـ) وی در حالیکه فقط 25 بهار از عمرش سپری می شد و پس از آنکه 18 سال زمام امامت شیعیان را در دست داشت، چشم از جهان فرو بست.


شهر بغداد به خاطر وفات ابن الرضا یکسره غرق شیون و ماتم شد. تردیدهایی پیرامون قصر حکومتی، در مورد وفات امام جواد دور میزد تا آنجا که نزدیک بود آتش انقلابی نیرومند، علیه حکومت ظالم عبّاسی شعله ور گردد!

معتصم و ولیعهد او، الواثق بالله، بر آن حضرت نماز گزاردند، همچنین فرزند بزرگوار آن امام ، حضرت امام علی النقی (ع) بر پیکر آن حضرت نماز گزارد. و سپس او را در آرامگاهش در کاظمین به خاک سپردندکه تا به امروز نیز مشتاقانش به زیارت او نایل می شوند.( درود و سلام بر محمد بن علی(ع))

در برخی از احادیثی که درباره علت وفات امام جواد وارد شده، آمده است: معتصم برخی از وزیران خویش را فراخواند و به آنها دستور داد که علیه محمد بن علی شهادت دهند که می خواسته به همراه پیروان خود از شیعیان امامیّه، انقلابی بر ضدّ حکومت به راه اندازد. معتصم قصد داشت بدین وسیله براحتی بر امام دست یابد و او را روانه زندان کند و یا به قتل برساند.

چون امام جواد را حاضر کردند معتصم به او نگریست و گفت : تو می خواستی بر من خروج کنی؟ امام پاسخ داد: به خدا قسم من چنین کاری نکردم. معتصم گفت: فلانی و فلانی بر این امر گواهی داده اند. شاهدان را حاضر کردند و آنها پاسخ دادند: بلی تو قصد خروج داشته ای و این نامه هایی است که از برخی از غلامانت گرفته ایم!

امام جواد که در ایوان کاخ نشسته بود، دست خود را بالا برد گفت: خدایا اگر اینان بر من دروغ می بندند، به کیفرشان برسان.

راوی حدیث گوید: ناگهان ما به ایوان نگریستیم که چگونه می لرزید می رفت و می آمد و هر کس برمی خاست، دوباره به زمین می افتاد.

معتصم با دیدن این صحنه گفت: ای فرزند رسول خدا من از آنچه کردم توبه می کنم. پس از پروردگارت بخواه که این لرزه را آرام کند. آنگاه امام جواد گفت: خداوندا این لرزه را آرام گردان تو خود می دانی که اینان دشمنان تو و دشمنان من هستند.

چون سخن امام پایان یافت، ایوان از لرزش باز ایستاد.
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • دانلود فیلم